پسر اولش در انفجار رهپویان شهید شد.
پسر دومش را من برده بودم با دستگاه سنگ فرز، قفل درب خانه پدریمان در لامرد را باز کند.
سنگ فرز را که گذاشت روی قفل دلم آشوب شد، داد زدم: عیسی صبر کن!
می ترسیدم سنگ فرز بین حلقه در و قفل اهرم شود، صفحه اش خورد شود و چش و چال عیسی را نابود کند.
قصد داشتم دستگاه را از او بگیرم که حاجی با موتورش رسید.
او هم دلش شور افتاده بود انگار، سنگ فرز را از عیسی گرفت، قفل را برید، وسایلش را جمع کرد و خداحافظی کرد و رفت.
این پدر اهل این قرتی بازی ها نبود پیشتر!
انگار دیگر توان مخفی کردن عواطف و پذیرش ریسک آسیب دیدن پسر را ندارد.
با این کار حضور همچنانی داغ پسر در وجودش، حتی پس از ده سال هویداست.
چطور می شود؟ واقعا ده سال گذشت! جواد جان شهادت گوارای وجودت!
دوست عزیز، این غریق مرداب دنیا را از یاد نبر!
خواب من مدتهاست نظم و نسق دیگر آدمها را ندارد.
چه روزها و شبها که من در بیمارستان بی خوابی کشیدم و تلخی و لذتش را چشیدم.
این ایام هم همین طور!
تا ظهر می آیم بخوابم اتفاقی می افتد و نمی شود. شب هم ساعت یک و دو زودتر خواب نصیب نمی شود که نمی شود. صبح هم که ساعت شش زده ام بیرون.
انگار ساعتهای در خانه بودنم سهم بانوست و خدا نمی گذارد از سهم او چیزی کم شود.
ما مصرف برنجمان زیاد است. همه اش هم از همین برنجهایی که می گویند با پلاستیک درست می شود می خوریم.
البته همین برنج را هم خیلی وقتها خودمان نمی خریم و مادرزنجان زحمتش را می کشد. آخرین باری که خریدیم گران شده بود، برنج مژده از قرار یک کیسه ده کیلویی حدود 70 تومان!
یک شب که بانو را برای خرید برده بودم خیابان زنگارکی خودم کنار یک چرخ و فلک کوچک آهنی نشسته بودم و با صاحبش اختلاط می کردیم. بحث بر سر برنج هندی و پاکستانی شد و مضراتش و برنج ایرانی و خوب بودنش.
گزارش خلاصه ای از مباحث مطروحه را به بانو دادم. نتیجه اش خوردن یک ناهار شله یا همان کته ی گوجه یا به قول شیرازی ها کته ی طماطه با برنج نیم دانه های ایرانی اختصاصی محمد صالح بود.
بانو که خودش اشتها نداشت، ما کل دیس را سر کشیدیم، بعد از خوردن ناهار حیرت زده دیدم اصلا سنگین نشده ام!
گفتم ببین بانو! من شله با آن برنجها را که می خوردم نصف دیس را نخورده چنان سنگین می شدم که انگار تا هنجره غذا خورده ام اما این دیس شله سر کشیدم و اصلا احساس سنگینی نمی کنم.
ببین تفاوت برنج ها از کجاست تا به کجا؟!
حالا تفاوت برنجها را فهمیده ام، تصمیم گرفته ام بروم برنج ایرانی بخرم. حالا تا کی اینقدر پولدار شویم که بتوانیم برنج حداقل کیلویی 12 تومنی ایران را بخریم.
الله اعلم.
درباره این سایت